pdf

e-book

pdf

e-book

دانلود رایگان کتاب رمان عاشقانه یک لحظه روی پل از ر.اعتمادی

هر چی که اسمش باشه مهم نیست تورج! من خیلی احساس پاکی میکنم،آنقدر تو را دوست دارم که حس میکنم پاکترین و شفاف ترین موجود روی زمینم،دلم میخواهد هیچوقت بکسی دروغ نگم .....
تورج پکی به سیگارش زد و گفت ؟
پس من باید آدم خیلی خوشبختی باشم که تو را پیدا کردم ! ... شاید این خواست خدا بوده ، شاید میخواد جبران ظلمی که در حق من شده بشه !....
کلمات مثل خمیر در دهان من و تورج در هم آمیخت ، ......
گزیده ای از یک لحظه روی پل از ر.اعتمادی

ادامه مطلب ...

دانلود رمان جدید سهم من از پرینوش صنیعی بصورت رایگان

همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلا به فکر آبروی آقا جونش نبود.توی خیابون بلند حرف میزد و به ویترین مغازه ها نگاه میکرد،گاهی هم می ایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد .هر چی میگفتم زشته،بیا بریم ، محل نمیزاشت . حتی یکبار منو از اون طرف خیابون صدا کرد،اون هم به اسم کوچیک،نزدیک بود از خجالت آب بشم برم توی زمین.خدا رحم کرد که هیچکدوم از داداشام اون اطراف نبودند و گرنه خدا میدونه چی میشد.
بخشی از سهم من از پرینوش صنیعی

ادامه مطلب ...

بهارک رقیه مستمع/ دالان بهشت نازی صفوی/ حیم عشق رویا خسرونجدی


از درمانگاه که بیرون آمدم با خودم گفتم حالا که مادر نیست،بهتراست به خانه ی امیر بروم . از گرما و ضعف داشت حالم به هم میخورد،مثل آدمهای گرسنه از درون می لرزدیم ، دلم مالش می رفت و چشم هایم سیاهی . اصلا فکر نمیکردم مسمومیتی ساده آدم را این طور از پا درآورد . چند بار پشتهم زنگ زدم . ثریا که در را باز کرد کیفم را انداختم توی بغلش و با بی حوصلگی گفتم : .....
بخشی از  دالان بهشت نوشته نازی صفوی

او آمد ، اما با لباسی دیگر چهره اش در اولین لحظات نا آشنا می نمود ، ولی لبخند زیبایش او را همان آشنای قبلی معرفی میکرد . به محض دیدنش جلو رفتم بارها نزد خود این صحنه را تجسم نموده و برخوردم را تمرین کرده بودم . با اینحال مطمئن هستم که باز چهره ام مرا بی نهایت دستپاچه نشان میداد و صدایم از شدت هیجان می لرزید.سلام کردم . نگاهش طور خاصی بود ، گویا برایش آشنا بودم ولی صدایش پر از تردید بود....
گزیده ای از کتاب حریم عشق رویا خسرونجدی

ادامه مطلب ...

دانلود رایگان کتاب رمان غزال طیبه امیرجهادی با ویراستاری تکین حم

با لهجه خاصی گفت : سلام . از آشناییت خیلی خوشحالم!منهم سها زمانی هستم.
ثریا میان حرفش دوید و گفت : سها تازه از ایتالیا اومده به همین خاطر فارسی رو با لهجه حرف میزنه
چشمکی زدم و جواب دادم : عیب نداره ، برای اینکه احساس غریبی نکنی از این پس روی دوستی ما حساب کن
بعد به ردیف آخر،به قول مهناز لژ خودمان رفتیم . ما شش نفر بودیم که از سال اول راهنمایی با هم دوست و همکلاس بودیم . زیبا،مینا،بنفشه،ثریا،بهناز و من . به محض نشستن بهناز گفت : بگو ببینم این دو روزه کجا بودی و چه غلطی میکردی؟
نامزدی آیدین پسرعموم با دخترخالش آیدا بود.
بخشی از قسمت اول  غزال از طیبه امیرجهادی

ادامه مطلب ...

رمان کامل ماندانا ادامه رمان پنجره از فهیمه رحیمی نویسنده معروف

هفته ای از شروع اولین ماه تابستان می گذشت و هوای گرم به دنبال قطع برق کلافه کننده وطاقت فرسا بود.حتی آبپاشی درختان هم به امید نسیمی خنک کارگر نبود و هر سایه نشان از رحمت خداوندی داشت . دیوار خانه ها بلند و فضای درون آن کوچک ، چهار دیواری که نام آپارتمان به خود گرفته بود در حقیقت لانه زنبوری بود که تعدادی آدم خسته و افسرده و بیمنتک از فردا را در خود جای داده بود و از هر شبکه صدای وز وزی بلند بود.در آن حجم بسته که هر کس برای خنک کردن خود راهی می جست احد کاتالگ اتومبیل را بر هم گذاشت و از کنار دوستش بلند شد و گفت : .....
رمان  ماندانا ادامه رمان پنجره از فهیمه رحیمی نویسنده معروف ایرانی

ادامه مطلب ...