مگر از روی نعش من رد شوی
این طور حرف نزنید مامان ، خیلی سبک است . از شما بعیده است . شما که میدانید من تصمیم خودم را گرفته ام و زن او میشوم
پدرت ناراضی است سودابه . خیلی از دستت ناراحت است
آخر چرا؟ من که نمیفهمم . خیلی عجیب است ها ! یک دختر تحصیل کرده به سن و سال من هنوز نمیتواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد؟نباید خودش مرد زندگی خودش را انتخاب کند؟
چار می تواند . یک دختر تحصیلکده امروزی می تواند خودش انتخاب کند . ولی نباید با پسری ازدواج کند که خیلی راحت دانشگده را ول می کند و می رود دنبال کار پدرش . نباید زن پسری شود که با این ثروت و امکاناتی که دارد،که می تواند پسرش را به بهترین دانشگاهها بفرستد،به او بگوید بیا با خودم کار کن ، پول توی گچ و سیمان است . نباید زن مردی بشود که پدرش اسم خودش را هم بلد نیست امضاء کند ، سودابه در زندگی فقط چشم و ابرو که شرط نیست . پدر تو شبها تا یکی دوساعت مطالعه نکند ، خوابش نمیبرد . تو چه طور می توانی با این خانواده زندگی کنی؟با پسری که تنها هنر مادرش این است که غیبت این و آن را بکند ....
قسمتی از اول بامدادخمار نوشته فتانه حاج سیدجوادی - پروین