از درمانگاه که بیرون آمدم با خودم گفتم حالا که مادر نیست،بهتراست به خانه ی امیر بروم . از گرما و ضعف داشت حالم به هم میخورد،مثل آدمهای گرسنه از درون می لرزدیم ، دلم مالش می رفت و چشم هایم سیاهی . اصلا فکر نمیکردم مسمومیتی ساده آدم را این طور از پا درآورد . چند بار پشتهم زنگ زدم . ثریا که در را باز کرد کیفم را انداختم توی بغلش و با بی حوصلگی گفتم : .....
بخشی از دالان بهشت نوشته نازی صفوی
او آمد ، اما با لباسی دیگر چهره اش در اولین لحظات نا آشنا می نمود ، ولی لبخند زیبایش او را همان آشنای قبلی معرفی میکرد . به محض دیدنش جلو رفتم بارها نزد خود این صحنه را تجسم نموده و برخوردم را تمرین کرده بودم . با اینحال مطمئن هستم که باز چهره ام مرا بی نهایت دستپاچه نشان میداد و صدایم از شدت هیجان می لرزید.سلام کردم . نگاهش طور خاصی بود ، گویا برایش آشنا بودم ولی صدایش پر از تردید بود....
گزیده ای از کتاب حریم عشق رویا خسرونجدی
ردیف | نام کتاب | توضیحات دانلود کتاب | موضوع | حجم | دریافت |
675 | بهارک | رقیه مستمع | رمان | 838 kb | دانلود |
676 | چه کسی پنیر مرا جابجا کرد | اسپنسرجانسون | داستانی | 221 kb | دانلود |
677 | دالان بهشت | نازی صفوی | رمان | 4.6 mb | دانلود |
678 | حریم عشق | رویا خسرو نجدی | رمان | 2 mb | دانلود |